۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

زلزله



زن ٬ توي تاريكي جيغ زد :  زلزله!!
مرد ٬ هولي از خواب جهيد . پاي كودكش را لگد كرد واز
 روي زن گذشت . چارچوب پنجره را كه لمس كرد ٬ خودش
 را پرت كرد توي حوض بي آب . آوار كه نيامد ٬ زن رفت
 كنار پنجره ٬ با كودكش كه هنوز ونگ مي زد .
مرد ٬ ولي بي صدا دمر افتاده بود توي حوض !

می سم - اردی بهشت  88


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.